پژواک اندیشه

سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی

پژواک اندیشه

سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی

فراموشم کن

روزی اگر سردم بود

و تو در کنارم بودی
در صدایم اگر غمی می لغزید
خنده ام اگر خاموش بود
آنگاه که می خواستی بخندانیم
دیگر اگر بر گودی شانه ات نگریستم
مرا از خاطرت ببر
فراموشم کن
آرام فراموشم کن
بیصدا...
بی گریه
جای دیگری بگرد دنبال
چیزی که دیگر در سینه ندارم
فراموشم کن بی رنج و بی دردی
چشم در چشم روزگار هول آور
روزهای بهتر خواهند آمد
مرا آرام فراموش کن
فراموش کن
جای دیگری اگر یافتی ام
با فاصله ای دوررادور
وصدای قلب من اگر تو را ترساند
اگردر نگاهم هوای رفتن دیدی
یا
چیزی که از آن حدس زدی
" باید فراموشم کنی"
فراموشم کن بی رنج و بی دردی
چشم در چشم روزگار هراس انگیز
روزهای بهتر خواهند آمد
مرا آرام فراموش کن
فراموشم کن

نهانخانه دل

غمش در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند

به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند

خلد گر به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند؟

پی ناقه اش رفتم آهسته، ترسم
غباری به دامان محمل نشیند

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست، مشکل نشیند

عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در این چمن پای در گل نشیند

بنازم به بزم محبت که آن جا
گدایی به شاهی مقابل نشیند

طبیب، از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل، نشیند؟