پژواک اندیشه

سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی

پژواک اندیشه

سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی

سنت در اندیشه پوپر

مفهوم سنت در اندیشه پوپر 

 

سنت،حافظه یک قوم است. همچنین آداب، رسوم و عرف اجتماعی را نیز تحت سنت گرد آورده اند.سنت بر زیسته ها و تجربه های گذشته است و در اذهان نسل ها رسوب می کند و آگاهانه یا ناآگاهانه به ارث می رسد. سنت به نوعی تنظیم کننده رفتار،رویکرد، دید یا حتی نگرش به جهان هستی است.فلاسفه دو دسته اند:برخی سنت شکن هستند، مثل افلاطون، سقراط، دکارت و کانت. دسته دیگر از سنت ها فلسفه استنتاج می کنند; مثل ارسطو.
اگر سنت را امر گذشته بدانیم، آن امر گذشته باید در خدمت نو قرار گیرد. سنت با بی سنتی آغاز می شود. آنچه سنت می شود، در اساس خودش سنت نیست.مشخصه اصلی مدرنیته نقد سنت است. به قول پوپر، ابطال دائم سنت معادل مدرنیته است. بیشترین شهرت پوپر به واسطه طرح نظریه های جدید و بنای یک جریان تازه در معرفت  شناسی است. معرفت شناسی پوپر به واسطه ویژگی ممیزه اش با نام عقل گرایی انتقادی معروف و مشخص شده است.

پوپر مقابل محافظه کاران

پوپر در معرفت شناسی و روش تحقیق، اصل تازه ای را به نام اصل ابطال پذیری مطرح کرده است.این اصل متضمن اهمیت نقد است.در این خصوص نظریه پوپر،هم از لحاظ روش شناسی و هم از لحاظ گرایش های سیاسی در مقابل نظریه محافظه  کاران ازجمله مایکل اوکشات قرارمی گیرد.اندیشه پوپر درباره سنت در ابتدا در مخالفت با محافظه کاران قرار دارد. محافظه کاران و از جمله اوکشات معتقدند که نهادهای اجتماعی، اخلاقیات و اعتقادات ما عمدتا موروثی هستند. ویران کردن همه چیز و آغاز کردن همه چیز از نو، محال و عملی جنون آمیز است و جز به سرگردانی به چیز دیگری منجر نخواهد شد. پوپر فقط تا حدی با این نظر محافظه کارانه موافق است. وی می گوید: ما علاوه بر همه این چیزها یک چیز دیگر نیز به ارث می بریم و آن رویکرد انتقادی به اعتقادات سنتی است. هر نسل از دانشمندان عقایدشان را از نسل پیشین به ارث می برند، اما آنها این رویکرد را نیز به ارث می برند که نظریه های موروثی باید با نقد عقلانی محک زده شوند.
نقد عقلانی در نظریه پوپر جایگاهی حتی بیش از این دارد و در حقیقت با نظریه او در مورد عوامل پویایی تمدن نیز مربوط می شود. پوپر در کتاب جامعه باز توضیح می دهد که چگونه یونانیان باستان نخستین مردمانی بودند که باورها و نهادهای سنتی و مستقر را مورد نقد عقلانی قرار دادند و همین نقد عقلانی سنت ها آنها را قادر کرد از عصر شناخت مبتنی بر اسطوره  به عصر شناخت فلسفی و عقلانی گذر کنند. 

تلاش برای طرح نظریه ای عقلی درباره سنت

پوپر مقاله ای به نام "در تدارک نظریه ای عقلی درباره سنت" نوشته است. به طور کلی این مقاله مشتمل بر چهار موضوع است: بخش نخست آن شامل بعضی سخنان درباره ارزش سنت ها و راجع به این فکر است که نمی توان سنت را از هیچ انتقال داد یا با تردستی ایجاد کرد. دوم اینکه پوپر می گوید گرچه تصور نمی کند هرگز بتوانیم یکسره خویشتن را از بند سنت آزاد کنیم، ولی امکان درک کارکرد، معنا و اهمیت هر سنت و نقادی از آن وجود دارد. به عنوان مثال او با بحث انتقادی از برخی موضوعات مربوط به سنت عقلی دست به این کار می زند. پوپر در این مقاله به دو موضوع دیگر نیز می پردازد: نخست، سنت عقلی است که به نظر او ریشه آن می رسد به واکنش یونانیان در برابر تعارض فرهنگی و همچنین بر می گردد به اینکه حکمای پیش از سقراط برای نقد سبب گویی های تقلیدی دست به تاسیس سنتی ثانوی زدند.
موضوع دوم و مهم تر، به کارکرد اجتماعی سنت مربوط می شود. پوپر می گوید: سنت گرایی را باید با توجه به نیاز آدمی به نظم درک کنیم. بدین معنا که مردم اگر نتوانند پیش بینی کنند که چه روی خواهد داد، مضطرب و حتی وحشت زده می شوند. پوپر استدلال می کند که نهادها و سنت ها ممکن است به مردم تصوری روشن بدهند که باید چه انتظار داشته باشند و چگونه عمل کنند و سپس می نویسد:"اگر در جهان اجتماعی مقدار معتنابهی انتظام و تعداد بسیاری نظم و قاعده وجود نداشت که بتوانیم خویشتن را با آنها سازگار کنیم، مضطرب و وحشت زده می شدیم و احساس ناکامی به ما دست می داد و نمی توانستیم در آن به سر بریم. صرف وجود این قواعد احیانا مهم تر از خوبی ها یا بدی های خاص آنهاست، چون وجودشان محل حاجت است، صرف نظر از اینکه از جهات دیگر عقلانی ضروری یا خوب و زیبا باشند و در لباس سنت به نسل بعد منتقل می شوند."
مقاله پوپر از پاره ای جهات نوشته ای عجیب است; زیرا او نظریاتی را در آن می پروراند که از جنبه هایی پر معنا و مهم غیر از آرایش در جامعه باز و دشمنان آن است و روش و برخوردی را که در آن کتاب مورد پشتیبانی و دفاع قرار داده بود، با مشکلات پیچیده روبرو می کند. پوپر با این کار همچنین به افکاری درباره رابطه متقابل بین جزمیت و نقادی که در رشد فکری او پیش از نگارش منطق اکتشاف  نقشی مهم ایفا کرده بود و بنابراین به لحاظ تاریخی مقدم بر جامعه باز بود، برمی گردد. 
وی در این مقاله به این موضوع می پردازد که عقل  گراها هرگز پاسخ درستی به ادموند برک نداده اند و سپس اشاره می کند به اینکه مایکل اوکشات در خردگرایی در سیاست بعضا در رد مذهب عقلی به سنت متوسل می شود و می گوید:  گرچه اوکشات موافق نیست،اما در زمانی که او مقاله مذکور را می نوشت در نوشته های عقل گراها چندان چیزی وجود نداشت که بشود آن را پاسخ کافی به استدلال های او دانست. پوپر می نویسد که در صدد طرح نظریه ای کامل درباره سنت نیست و در عوض می خواهد نمونه هایی بیاورد از آن گونه مسائلی که نظریه سنت باید به آنها پاسخ دهد و نیز پیشنهادهایی کند که چنین نظریه ای چگونه ممکن است پرورانده شود.
این مقاله که در ابتدا به صورت یک سخنرانی در کنفرانس انجمن مطبوعاتی خردگرایان تنظیم شده بود، نشان می دهد که پوپر به ظاهر تحت تاثیر اوکشات در خردگرایی در سیاست نگرش خود را نسبت به سنت مورد بازاندیشی قرار داده است. بنابراین لازم است در اینجا اشاره ای اجمالی به مفهوم سنت در اندیشه اوکشات داشته باشیم.

مفهوم سنت در اندیشه اوکشات

اوکشات در مقابل عقل گرایی و ایدئولوژی از مفهوم خاصی از سنت دفاع می کند. سنت در طی زمان و ناآگاهانه رشد می کند و مبین تجربه اصیل است; در حالی که عقل گرایی و ایدئولوژی ذهنیتی مصنوعی می آفرینند. شناخت فقط در سنت و در عمل حاصل می شود و شناخت مبتنی بر سنت آموزاندنی نیست و نمی توان  روشی را برای آموزش آن به دست داد. باید در سنتی سیاسی زاده شویم  تا آنرا بفهمیم، حال آنکه عقل گرایان هیچ گاه نمی توانند وارد عرصه سنت شوند. سنت سیاسی مثل زبان مادری است که با عقل و ادراک پیشینی فراگرفته نمی شود و دانستن قواعد برای کاربرد آن لازم نیست.زبان همان کاربرد زبان است. گویندگان زبان سیاست هم نیازمند قواعد سیاست نیستند. بنابراین تحول در سنت نتیجه تعقل و تفکر نبوده است.
از این جا می توان نتیجه گرفت که انتخاب اندیشه جدایی ناپذیر است. سنت وحدتی تجزیه ناپذیر دارد و از این رو از خودآگاهی و ایدئولوژی مصون است. از چنین دیدگاهی، مثلا: آزادی نه اصلی فلسفی و ایدئولوژیک است و نه مجموعه ای از حقوق مجزا، بلکه کلیت آزادی هایی تجزیه ناپذیر است که در عمل تکون می یابد.
اوکشات درک خاصی از سنت دارد. وی معتقد است سنت رفتاری است که فهمیدنی است. سنت نه ثابت است و نه اتمام یافته. کانون تغییر ناپذیر ندارد که فهم در آن لنگر اندازد. بخش هایی از آن آهسته تر از بخش های دیگر دگرگون می شود، اما هیچ بخشی مصون از تغییر نیست. در سنت همه چیز موقت است.
اوکشات می گوید:"گرایش به محافظه کاری در سیاست، به این معنی نیست که باید این عقاید را درست بدانیم یا حتی آنها را درست فرض کنیم. سنت سیاسی فهمی مشترک درباره چگونگی انجام دادن امور است; اینکه چه باید کرد از آن استنتاج نمی شود.سنت، مثل زبان مادری معیاری برای رفتار درست تعیین نمی کند. سنت مانند بادهایی در دریاست که دریا نوردان می  باید آنها را در انتخاب مسیر حرکت خود در نظر بگیرند.سنت مانند آلت موسیقی است که با آن می نوازیم، نه آهنگی که باید نواخته شود." پس سنت در اندیشه اوکشات مفهومی یکسر متفاوت با معنای سنت در نزد محافظه کاران دارد.
دیدگاه اوکشات آن است که همه رفتار انسان در معنایی ژرف، به سنت وابسته است. این بدان معنا نیست که ما باید هر الگویی از رفتار را که تصادفا به ما رسیده است بپذیریم. سنت ها ایستا و ساکن نیستند، حتی حرمت گذاشتن به گذشته در درون خود حاوی اشاره به این است که ما چگونه باید به بازی های زمانه و نوسانات شرایط زندگی، واکنش نشان دهیم. یک سنت، نه ثابت است،نه تمام شده، سنت یک مرکزیت تغییرناپذیر نیست که درک انسانی به راحتی به آن دسترسی یابد.
هیچ محتوای مطلقی وجود ندارد که قرار باشد درک شود یا جهت ثابتی که قرار باشد کشف شود; مدلی برای نسخه برداری، ایده ای برای تحقق یافتن و قاعده ای برای تبعیت کردن وجود ندارد، اما سنت به عنوان یک اصل پیوسته و مداوم، واقعیتی است که با اقتدار، میان گذشته،حال و آینده و میان کهنه و نو و آنچه می آید جریان دارد.
اوکشات معتقد است امروزه سلطه ایدئولوژی های عقل گرا آن قدر سراسری شده است که سنت نیز می خواهد خود را در قالب خودآگاهی ایدئولوژیک و عقل گرایانه بروز دهد، حتی محافظه کاری و سنت گرایی به ایدئولوژی بدل شده است. به نظر او سنتی که ایدئولوژیک شود در دام عقل گرایی می افتد و علت جریان را باید در این واقعیت جست که مدرنیته و اندیشه آن معیاری برای انتخاب اخلاقی به فرد نداده است.
وی معتقد است اخلاق مدرنیته اخلاق عقلانی است و بنابراین درعصر مدرن سنت نیز خودآگاه و عقلانی می شود. در حالی که فقط سنت عقلانی نشده و ایدئولوژیک نشده، سنت است. سنت ایدئولوژیک شده هم مانند ایدئولوژی عقل گرا توان ما را برای موفقیت در زندگی سیاسی افزایش نمی دهد و به تمیز اقدامات سیاسی خوب از بد کمک نمی کند، پس گرایش به سنت ایدئولوژیک و خودآگاه و عقلانی شده، به همان مصائبی می انجامد که عقل گرایی به بار آورده است.

نقادی تدریجی

وجه امتیاز نظر پوپر این است که در عین اینکه می گوید چنین انتظاراتی داریم و همه گونه امور را مسلم می گیریم،همچنین تاکید می کند که هیچ دلیلی بر صحت آنها نداریم.مهم است که اقلام مختلف معرفت خویش را مورد نقادی قرار دهیم، اما فقط جز» به جز» و به  تدریج می توانیم دست به این کار بزنیم.بنابراین هیچ عنصری در معرفت ما نیست که قابل کندوکاو نقادانه نباشد، مشروط بر آنکه بفهمیم موضوعات دیگری نیز هستند که به آنها معرفت داریم، ولی ممکن نیست در همان حال مورد نقادی واقع شوند. اینها در خصوص معرفت ما به جهان اجتماعی و مشارکت  ما در آن و بنابراین در مورد سخنان پوپر راجع به سنت نیز صدق می کند. طرفداران او از توجه نقادانه مهم است و بنابراین باید بفهمیم که پوپر نمی گوید در عین حال می توانیم هر آنچه را در هر سنت خاص دخیل است کاملا خودآگاهانه درک کنیم. وی می گوید:هر نقد اجتماعی و هر اصلاح اجتماعی باید با عطف نظر به چارچوب سنت های اجتماعی صورت گیرد که در آن از پاره ای سنت ها به یاری سنت های دیگر انتقاد می شود، همان گونه که هر پیشرفتی در علوم باید در چارچوب نظریه های علمی به انجام برسد که در آن از بعضی نظریه ها در پرتو سایر نظریه ها انتقاد می شود.

علت ارج نهادن به سنت

بنا بر استدلال پوپر آدمی به سبب یکسانی و ثبات مترتب بر سنت ها و اسطوره ها به آنها می چسبد و ارج می گذارد و به علاوه چون می خواهد به دیگران اطمینان دهد که عاقل و خردگراست. پوپر این فکر که سنت ها ممکن است نقش روانی داشته باشند را به آنچه آنرا نابردباری یا عدم تساهل عاطفی خاص سنت گرایی می نامد ربط می دهد، اما همچنین در این باره بحث می کند که سنت ها چگونه نه تنها نظم و چیزی شبیه ساختار اجتماعی به وجود می آورند، بلکه موجد اساسی برای ما می شوند که بتوانیم بر پایه آن نقادانه کار کنیم و دست به تغییر و اصلاح بزنیم.
پوپر سپس به بحث انتقاد از سنت ستیزی سنتی مذهب عقلی و به این فکر که آنچه عقلیون باید در عوض خواستار آن باشند "سنتی جدید; یعنی سنت تساهل یا بردباری " است. وی یادآور می شود که گاهی صرف وجود نظم و قاعده ممکن است اهمیت داشته باشد. بنابراین در امور اجتماعی با برخی مشکلات مواجهیم. ممکن است انتقاد از سنت ها و قواعد اخلاق و صورت های مختلف رفتار و غیر آن فوق العاده مهم باشد، اما انتقاد به خودی خود به ایجاد قواعد مشترک جدید و بهتری ناظر به اخلاق و کردار نمی انجامد و حتی ممکن است به از هم پاشیدگی قواعد عرفی و قراردادی و تجزیه آنها به دریایی از بدعت های گوناگون فردی منجر شود و این خود امکان دارد به ناخشنودی و تلخ کامی و آشفتگی در کنش و واکنش با بیگانگان (نسبی) منتهی شود، زیرا گرچه شاید مردم روشن شده باشند که چگونه نباید رفتار کنند، اما احتمال دارد که ندانند که اکنون چه باید بکنند. کوشش برای رفع این مشکل در نهادهای مشخص، غالبا حتی تحکمی مرجعیت طلبانه و غیرواقعی داشته است.
پوپر میان نهاد و سنت فرق می گذارد سنت را یکسانی نگرش ها یا شیوه های رفتار یا هدف ها یا ارزش ها و سلیقه های مردم وصف می کند. استدلال وی این است که توان هر نهاد برای ادای وظیفه درست آن به سنت ها بستگی دارد که به اعتقاد وی چون کمتر خصلت ابزاری دارند، کمتر از نهادها در معرض بعضی از انواع فساد قرار می گیرند.
وی می نویسد: شاید چنین بتوان گفت که کارکرد درازمدت درست نهادها عمدتا به این گونه سنتها وابسته است. اشخاص می آیند و می روند، ولی آنچه به آنان زمینه و سابقه و اطمینان به هدف می دهد که در برابر فساد مقاومت می کند، سنت است. به اصطلاح سنت می تواند چیزی از نگرش شخصی موسس آنرا تا مدت های مدید پس از عمر ادامه دهد.
این استدلال جان تازه ای به محافظه کارانی می بخشد که پوپر در جامعه باز و دشمنان آن، آن  چنان از آنها انتقاد می کند; زیرا به ظاهر چنین به نظر می رسد که بعضی نهادها می توانند دقیقا این نقش را ایفا کنند و درعین حال بر نوع خاصی تبعیض ضد دموکراتیک پی ریزی شده باشند. به عبارت دیگر می توان تصور کرد که بعضی اقسام به راستی مطلوب کردار اجتماعی به این نحو حفظ شوند. برای مثال ممکن است اطمینان داشت که بعضی افراد رفتار مقرون به فساد نخواهند داشت; زیرا به سنتی تعلق دارند که این گونه رفتار مطابق آن برخلاف آقامنشی است، اما خود این سنت امکان دارد در مورد این صفت، قائم به برخی از انواع تبعیض اجتماعی و تبعیض میان زن و مرد باشد.
مساله دوم و مهم تر این است که همین که نقش سنت یا چیزی مانند آن مورد تصدیق قرارگیرد، برنامه جامعه باز به مراتب بغرنج تر می شود; زیرا در ایجاد نهادهای اجتماعی به منظور یاری دادن به فلان جریان خاص، مشکل سنت و رفتار کسانی که در نهادها کار می کنند و بر عملکرد آنها نظارت دارند نیز دخیل است.
نهادها باید دربرگیرنده چنین اشخاصی دانسته شوند، نه عبارت از خمیره اجتماعی بی شکلی که بتوانیم صرفا اراده خویش را بر آن تحمیل کنیم، چون مهندسی اجتماعی متضمن شکل دادن به رفتار این گونه کسان است، ناگهان می بینیم گرفتار مشکلاتی شده ایم که پوپر احیانا ندیده و محققا راهی برای رفع آنها ارائه نداده است.

منابع:

1-حسین بشیریه. تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم. نشر نی. چاپ سوم.1380.جلد دوم.
2-ویراسته. مایکل پین. فرهنگ اندیشه انتقادی (ازروشنگری تا پسامدرنیته). پیام یزدانجو. نشر مرکز. چاپ دوم .1383.
3-جرمی شی یرمر. اندیشه سیاسی کارل پوپر. عزت الله فولادوند. نشر ماهی. چاپ اول. 1386.
4-کارل پوپر. سرچشمه های دانایی و نادانی. عباس باقری. نشر نی. چاپ ششم. 1386.
5-کمال پولادی. تاریخ اندیشه سیاسی در غرب. نشر مرکز. چاپ سوم. 1386.
6-بروس هادوک. عقل گرایی در سیاست از نظر مایکل اوکشات. ترجمه سید جواد طاهایی. روزنامه همشهری.84/7/4.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد