پژواک اندیشه

سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی

پژواک اندیشه

سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی

قدرت

قدرت :

در بررسی های جامعه شناسی سیاسی، واژه قدرت همواره از جایگاهی خاص برخوردار بوده است. به لحاظ لغوی را با بستی در مفاهیم توانستن، توانایی داشتن، استطاعت (به معنای توده ای که واجد شرایط تاثیر بارگذاری باشد) و همچنین «صفتی که تاثیر آن بر وفق اراده باشد» جستجو نمود. (دهخدا، معین)

اما به لحاظ اصطلاحی معنای قدرت را باید در فلسفه و کلام، جامعه شناسی و در علوم سیاسی جستجو نمود و می توان گفت قدرت از شمار مفاهیم عامی است که در همه علوم اعم از علوم اجتماعی، طبیعی و دیگر علوم کاربرد دارد. گرچه اهمیت آن در سایر علوم، همانند اهمیت و محور یتی که در علم سیاست دارد نیست.

بنابراین قدرت در بعد سیاسی عبارت است از:

امکان تحمیل اراده و توانایی و تاثیرگذاری قهری یا اختیاری فرد بر رفتار جمعی دیگران.

آر. اچ. تونی مورخ معروف انگلیسی می گوید: «قردت عبارت است از توانایی یک فرد یا گروهی از افراد برای تغییر شیوه عمل افراد یا گروه های دیگر در جهت دلخواه آن فرد یا گروه.»(G.Wotton .1970p.76)

اما تعریفی که رابرت دال(R.Dahl 1961 )از قدرت و نفوذ به دست داده تعریفی است جامع و مورد پذیرش اکثر نظریه پردازان سیاسی.

وی در جایی می گوید:

«نفوذ عبارت است از رابطه میان بازیگران که در آن یک بازیگر، بازیگر دیگر را به انجام عملی ترغیب کند که در صورت عدم اعمال نفوذ، انجام نمی شد.» ( The concept of power1961)

از منظر دیدگاه واقـــع گرایی- رئالیستی- قدرت نظامی و قدرت اقتصادی هر دو، نمونـــه هایی از قدرت «سخت» Hard Power هستند که می توان با بهره گیری از آن ها را وادار کرد موضعشان را تغییر دهند. قدرت سخت را می توان با توسل به اقدامت تشویقی (هویج) یا تنبیهی (چماق) به کار گرفت. (قدرت در عصر ارتباطات 1388:18)

اما در عین حال، همواره راه غیر مستقیمی برای دستیابی به نتایج دلخواه وجود دارد که می توان آن را «چهره دوم قدرت» نامید. امروزه در مناسبات بین المللی از این چهره دوم به «قدرت نرم» Soft Power یاد می شود و آن چه که از رفتار کنشگران عرصه سیاست جهانی به نظر می رسد این است که این چهره دوم در بسیاری از مواقع به اولویت اول تبدیل گشته است.

بسیاری از نظریه پردازان علوم سیاسی بر این باورند که در قرن جدید، دوره جنگ های کلاسیک، اندیشه های کشور گشایی، حمله نظامی به دیگر سرزمین ها و ملت ها و ارتش های بزرگ و مجهز، دیگر آن کاربرد سده های پیشین جهت ایجاد تسلط بر دیگران را- هر چند نه به طور قطع ولی تا حد زیادی- از دست داده. در فرآیند جهانی شدن، هر واحد سیاسی برای توجیه عمل نظامی و تهاجمی خود بر علیه واحد دیگر با مشکلات دیپلماتیک و مشروعیتی فراوان روبرو است و به این معضل باید هزینه های گزاف تامین مخارج یک جنگ نظامی را نیز اضافه کرد که همه این ها باعث گردیده توجه به قدرت نرم جهت خواسته های دولت ها دو چندان گردد. از طرفی شرایط جدید جهانی و تهدیدهای نوظهور، شیوه مقابله دولت ها- خصوصا ایالات متحده آمریکا- با این تهدیدات را با چالش اساسی مواجه کرده است.

در دوران جنگ سرد استراتژی غالب به صورت ماهیت نظامی و در فضای دو قطبی قرار داشت.

هر کدام از دو ابر قدرت هسته ای یعنی ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق بر اساس استراتژی «بازدارندگی» به تجهیز ارتش خود به انواع سلاح های متعارف و غیر متعارف (هسته ای) مشغول بوده و «موازنه قدرتی» را بین خود ایجاد کرده بودند.

در آن فضای سال های پس از جنگ جهانی دوم- جنگ سرد- داشتن یک ارتش بزرگ مجهز به انواع سلاح ها، خصیصه لازمه یک ابر قدرت بود. همان چیزی که از آن به عنوان «قدرت سخت» یاد می شود. اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ شرد، فلسفه وجود یک ارتش بزرگ و سلاخ های نظامی پیشرفته به شدت مورد تردید قرار گرفت. وقوع حادثه 11 سپتامبر در آمریکا و آسیب پذیری ابر قدرت هسته ای و مورد تهدید قرار گرفتن آن توسط یک گروه غیر حرفه ای نظامی و با شیوه ای غیر متعارف، تردیدهای موجود را هر چه بیشتر تقویت کرد. در مواجهه جدید هیچ نشانی از شیوه جنگ های متقارن وجود نداشت.

دسترسی به ابزارهای قدرت سخت از قبیل انواع جنگنده های پیشرفته، ناوگان عظیم دریایی، سلاح های دارای قدرت تخریب وسیع، ارتش مکانیزه، حرفه ای، سرویس اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی کارآمد و... که همگی برای پیروزی در یک جنگ متقارن و متعارف بسیار کارآمد هستند هیچکدام  تضمینی برای پیروزی و حتی دفاع نبودند.

اکنون گروه هایی ستیزه جو- آمریکا و غرب از آن ها با نام تروریست های بنیادگرای اسلامی یاد می کنند- با حداقل امکانات و نفرات در قلب خاک این کشورها حملاتی را انجام می دهند که وسعت تخریب و کشتار آن ها بیشتر به جنگ های تمام عیار شبیه است تا یک حمله تروریستی.

با توجه به همین موضوع و موضوعاتی از همین دست، استفاده و کاربرد قدرت سخت در جهان امروزی شاید یگانه گزینه مورد توجه قدرت های جهانی نباشد و راه های دیگر اعمال قدرت با همان «قدرت نرم» گزینه ای مناسب تر و کم هزینه تر از دیگری باشد.

چهار نظریه از چهار مکتب سیاسی در باره تاثیر رسانه ها

چهار نظریه از چهار مکتب سیاسی در باره تاثیر رسانه ها

اما مکاتب عمده سیاسی نیز هر کدام با توجه به نوع جهان بینی خود تعریف و برداشتی از قدرت و تاثیر رسانه ها بر افکار عمومی ارائه داده اند. گروه هایی مانند لیبرال تکثرگرا، راستگری جدید، مارکیست و فرهنگ گرا با نقطه نظراتی متفاوت و در بسیاری مواقع متضاد، هر یک با شیوه نگاه خود کاربرد قدرت رسانه ها را در عرصه زندگی سیاسی و اجتماعی تعریف نموده اند.

نقطه تمرکز هر چهار مکتب یاد شده بر روی نظریه راجع به «جامعه انبوه» و تاثیر رسانه ها بر شکل گیری افکار این جامعه می باشد.

از سال 1930 م تا کنون، به گونه فزاینده ای سخن پیدایش یک جامعه انبوه در میان بوده است. جامعـــه ای که انتظار می رفته است در آن فردیت و تفاوت میان افراد تحت تاثیر عوامل گوناگونی- آشکارترین آن ها تولی انبوه و مصرف انبوه- از میان برود.

در آن جامعه: کارگران هیچ محصول کاملی را در کارگاه هایی کوچک تولید نمی کردند، بلکه هر یک به مثابه بخشی از یک خط تولید یا مونتاژ وظیفه واحدی را به گونه ای بی پایان تکرار می کردند.

آن ها فقط اندکی چیزی بیش از یک گروه «آدمک کوکی» به نظر می آمدند. نتیجه منطقی «تولید انبوه» «مصرف انبوه» می بود. محصول واحدی در همه جا موجود و آماده مصرف بود. دیگر ،تفاوت های ناحیه ای و فردی از میان رفته بود. تنور این کارها را رسانه های فراگیر گرم می کردند. رادیوها ،گروه های شنونده عظیمی را به خود جلب می کردند با شنوندگانی که همه به چیزهای مشابهی گوش می دادند.

این گروه ها، با ظهور رسانه های جدید، با از دست دادن هویت فردی ریشه دار ممتاز خود در برابر قدرت آن ها، آسیب پذیر می گردیدند. صاحبان آگهی می توانستند در آن «جامعه  انبوه» از قدرت فرهنگ قابل دستکاری توده ها، برای سوخت رسانی به موتور پیشران مردم به سوی «مصرف انبوه»، به آسانی بهره برداری کنند، آن ها می توانستند با احساس عدم امنیت و نگرانی افراد سازمان نیافته- افراد اتمیزه در جامعه توده ای- و از نظر اجتماعی در موقعیتی ناپایدار، بازی کنند. ( همان )

هر کدام از مکاتب چهارگانه یاد شده، سهمی را برای نقش رسانه ها در جهت دهی افکار این توده عظیم قائل شده  و دیدگاه خاصی را در مورد آن متصورند.

1-    تکثر گرایی لیبرال

این دیدگاه که «سنت لیبرالی» نامیده شده است، اثرگذاری سیاسی مستقیم رسانه های فراگیر را در حد بسیار کــــمی می داند. لیبرال ها معتقدند که رسانه ها، در واقع به جز تقویت دیدگاه هایی از پیش موجود، تاثیر اندک (اگر نه هیچ) داشته اند. (بلومر و مک کوایل1968 )

از نظر آن ها به این علت که نشریات مختلف مواضع سیاسی متفاوتی دارند، رای دهندگان می توانند بر مبنای دیدگاه روزنامه های همخوان با دیدگاه خود، رای دهند. در واقع شیوه کار رقابت های موجود در بازار بود که تضمین کرد روزنامه ها آغاز به بازتاب دادن دیدگاه های خوانندگان خود کنند. مطبوعات اگر دیدگاه های خوانندگان خود را نادیده می گرفتند، نمی توانستند توانایی خود به رقابت در بازار را حفظ کنند.

در واقع عدم قطعیت درباره تاثیر قاطع رسانه ها بر افکار عمومی مرتبط با پدیده توزیع قدرت و با خاستگاه ارجحیت های سیاسی است. لیبرال ها به دو اصل در این مورد اعتقاد دارند:

نخست این که: در هیچ جامعه پیچیده امروزی قدرتی برتر و مسلط وجود ندارد و هر قدرتی که برای مثال رسانه ها داشته باشند، قدرت دیگری در جامعه قابلیت هماوردی و خنثی ساختن آن را دارد.

دوم: علایق و ارجحیت های سیاسی مردم تابعی از جایگاه اجتماعی و تجارب خود آن هاست و نه مثلا بازتابی از آن چه که آن ها در مطبوعات می خوانند یا در تلویزیون می بینند.

این دو مراحل در واقع ریشه در تکثرگرایی لیبرالیسم دارد. آن ها قدرت رسانه های بزرگ را فقط یکی از چندین منبع قدرت تاثیرگذار در جامعه می دانند. قدرتی که وقتی شخصی یا گروه هایی از جامعه در برابر آن چه از آن می بینند و یا می خوانند قرار می گیرند فقط از این پیام ها برای تقویت مواضع فکری از پیش موجود خود استفاده می کنند. در نهایت این که از نظر  لیبرالیسم تکثرگرا نقش تاثیرگذاری رسانه ها بر مخاطبان در حدی کمینه یا مینیمم است .

 2-راستگرایان جدید

این جناح در دهه 1980 م. نفوذ سیاسی زیادی پیدا کردند. آن ها بیشترین توجه خود را معطوف به شکل واحدی از رسانه کردند، همان رسانه های سخن پراکن یا فرستنده دار. در واقع آن ها توجه زیادی به مطبوعات نداشتند.

نظریات راست گرایان جدید در مورد تاثیر تلویزیون بر افکار عمومی را می توان به دو طیف متفاوت تقسیم نمود.

طیف اول شامل اشخاص مانند «نیل پستمن» Neil postman) 1987) و «آلن بلوم» Allan Bloom) 1987) است که معتقد بودند تلویزیون در رسالت خود نسبت به آموزش به مردم و تنویر افکار آن ها شکست خورده. آن ها اعتقاد داشتند که این رسانه بیش از اندازه به فکر جلب نظر مردم می باشد.

اما دسته دوم بر خلاف نظر گروه اول اتفاقا معتقد بودند که تلویزیون اصلا به فکر جلب نظر مردم نمی باشد. «بیزلی» Beesley (1996) از جمله افراد وابسته به این دسته می باشد.

هواداران طیف اول خواستار وضع قوانین و مقررات کنترل بیشتری برای تلویزیون بودند در حالی که طیف دوم خواهان هر چه کم کردن آن قوانین بودند. هر دوی این گروه ها منشاء مشکلات مورد نظر خود را در نوع مدیریت رسانه ها و خصوصا مدیریت رسانه تلویزیون می دانستند.

از دیدگاه آن دسته که خواستار وضع قوانین کنترل کننده برای این رسانه بودند، عوام فهم شدن محتوای برنامه های تلویزیونی به این علت بود که مدیران آن با استفاده از داوری های ناقدانه خود درباره آن چه از سامــــانه آن ها پخش می شد امساک می کردند.

اما از دید افراد دسته دوم، مشکل، سلطه مدیران اجرایی غیر پاسخگوی تحمیل کننده علائق و ارزش های اعتقادی شخص خود بر برنامه های پخش شونده بود.

در واقع می توان این گونه بیان کرد که از دید راست جدید مشکل آن زمان به وجود می آید که سازمان های رسانه ای بینندگان یا شنوندگان خود را نادیده می گیرند. این گونه است که راست جدید مجادله می کند که سخن پراکنی اگر تحت نوعی کنترل یا نظارت مردمی نباشد، رسانه با اعمال قدرت ناشی از دسترسی و از قدرت گفتمانی خود، مانع پیدا شدن میدان فعالیت لازم برای دیدگاه ها و فراهم آورندگان برنامه های خبری و سرگرمی خواهد شد. همچنین پخش پیام از رسانه در جایی دور از تاثیر عوامل بازار می تواند دستور کار سیاست را به سود اقلیت های قدرتمند جامعه، و به زیان مردم عادی، از شکل اصلی آن خارج می سازد.

 3-مارکسیسم

در  مکتب مارکسیسم دیدگاه های زیادی نسبت به قدرت رسانه ها وجود دارد. دیدگاه مشترک، میان نحله های مختلف مارکسیستی این است که قدرت سیاسی در نهایت از قدرت کنترل مبادلات اقتصادی مشتق می شود. در برداشت های مارکسیستی، سیاست و فرهنگ شیوه های کار سرمایه داری را به وجود می آورند و باعث ترویج یک نوع ایدئولوژی می شوند که از شورش مردم علیه مظالم سرمایه داری جلوگیری به عمل می آورد. در واقع فرهنگ به جای پروراندن قدرت به چالش خوانی سرمایه داری در مردم، آن ها را با آن انطباق و سازش می دهد.

شاید بیشترین بخش های انتقادی نسبت به قدرت و تاثیر رسانه ها در مارکسیسم را بتوان در مکتب فرانکفورت جستجو کرد. جایی که افرادی چون هور کهایمر، تئودور آدورنو و همچنین هربرت مارکوزه با انتقاد از شکل زندگی سرمایه داری، فراخ زیستی ناشی از آن را نه تنها رشوه ای می دانستند که به مردم داده می شود تا آزادی خود را در مقابل واگذار کنند، بلکه در واقع آن را رشوه ای کاذب می شناختند.(مایکل ایچ لسناف 1385:72)

از دید مارکوزه، فراخ زیستی و برخورداری در نظام سرمایه داری برطرف کننده نیازهای اصیل و واقعی نیست، بلکه نیازهای کاذبی را برآورده می کند که خود آفریده است، اما کاذب بودن آن ها را از دیدگاه مخفی می کند. بنابراین، پیدایش آگاهی کاذب بخشی اساسی از سیستم است که به کمک صنعت تبلیغات و استفاده از رسانه های همگانی و علوم اجتماعی و روان شناختی" حیلت ساز" به دست می آید. صنایع سرگرمی ساز و پرکننده اوقات فراغت نیز نقش خود را در تثبیت نظام ایفا می کنند و وقت آزاد کارگران را پر می کند و نوعی رضایت خاطر ارزان و بی مایه و دست دوم برایشان فراهم می کنند. مار کوزه این فرآیندهایی را که مرد را با نظام آشتی می دهند «کودن سازی» می نامد. (همان)

بنابراین دیدگاه مارکسیستی، رسانه های فراگیر را بخشی از سلاح های نبرد سرمایه داری می داند. از این نظر رسانه ها در خدمت سرمایه داری می باشند و با انواع تبلیغات و آگاهی های کاذب مانع از رسیدن به درجه خودآگاهی طبقه کارگر می شوند و همین رسانه ها نوعی سازش میان طبقه انقلابی کارگر و طبقه حاکم به وجود می آورند که فرآیندی جز ثبات وضع موجود یعنی همان حاکمیت مالکان نخواهد داشت.

   4-فرهنگ گرایی

همان گونه که دیدگاه تکثرگرایی لیبرالی به صورت واکنشی در برابر نظریه جامعه انبوه به وجود آمد، دیدگاه فرهنگ گرا نیز از آن چه خود کاهشگری اقتصادی رهیافت مارکیستی می بیند، مشتق می گردد.

این دیدگاه ارتباطی نزدیک با کار مرکز مطالعات فرهنگی معاصر دانشگاه «بیرمنگام»*، به ویژه با بررسی های استوارت هال Stuart Hall دارد.

انسان فرهنگ گرا مانند انسان مارکسیست، رسانه ها را به گونه ی گریز ناپذیری گره خورده به منافع گروه های مسلط بر جامعه می بیند. به گفته هال (1982:86 ) موسسات رسانه ای در صورت پیش آمدن کشمکش و برخوردمنافعی «وحدت نظر یا اتفاق آراء» ایجاد می کنند( پیشین :346)

اثرگذاری معیارهای ارزش گروه های مسلط بر جامعه، در تمام مطالب پخش شونده از رسانه ها اعم از اخبار، برنامه های تفریحی و حتی در موسیقی نیز مشهوداست. اما تفاوت دیدگاه فرهنگ گرایی با مارکیست در این است که شهروند مارکسیست، گروه های مخاطب این رسانه ها را دریافت کنندگان منفعل می بیند، در حالی که انسان فرهنگ گرا مخاطبان را مفسر پیام های آن ها و نه فقط جذب هضم کننده آن ها می بینند. یعنی این که از دیدگاه مارکسیستی چهره های مسلط بر جامعه خود را بر گروه های مخاطب تحمیل می کنند ولی فرهنگ گرایی به این اعتقاد دارد که مخاطبان، قدرت بیرون کشیدن محتوا از پیام را دارا می باشند.

در دیدگاه فرهنگ گرایی تمرکز فرد فرهنگ گرا بر قدرت نوع گفتمانی رسانه ها است. این رهیافت قدرت رسانه ها را گنجانیده در متن پیام آن می بیند و در امکاناتی که رسانه آن ها را ایجاد یا حذف می کند. در حالی که فرد مارکسیست متن پیام را باز تولید کننده منافعی مفروض و خاص می بیند. پیچیدگی های قرائت و تفسیر پیام های رسانه ای از مواردی است که فرهنگ گرایی توجه ویژه ای به آن دارد.

با توجه به دیدگاه های چهار گانه یاد شده- لیبرالیسم تکثر گرا، راست جدید، مارکسیست و فرهنگ گرا- این گونه به نظر می آید که هر یک از آن ها مروج برداشت متفاوتی از کیفیت اثرگذاری رسانه های فراگیر بر فرآیند سیاست هستند. اگر لیبرالیسم تکثرگرا، اعتقادی حداقلی نسبت به این اثرگذاری را در نقطه آغازین یک سوی این طیف بدانیم محققا مارکسیسم با نظریه اثرگذاری حداکثری در منتهی علیه دیگر طیف جای می گیرد و هر کدام از دو دیدگاه دیگر جایگاهی میانه را ازآن خود می سازند.

در یک جمع بندی خلاصه می توان این گونه بیان کرد که:

دیدگاه تکثرگرای لیبرال، در کل، به اثرگذاری رسانه ها بر نوع رای مردم شک دارد. در این دیدگاه مطبوعات فقط تعصبات از پیش موجود را تقویت می کنند، در حالی که رسانه های سخن پراکن بی طرف، به جای تمایل به اثرگذاری بر نوع آراء مردم، تمایل به اطلاع رسانی و دادن آموزش به آن ها هستند.

دیدگاه راستگرای جدید موضوع حساس تری را برمی گزیند، و برهان می آورد که دستور کارها و نوع داوری هایی که رسانه های سخن پراکن تجویز می کنند، نمی توانند بازتابی از برنامه ها و داوری های رای دهندگان باشد. دیدگاه مارکسیستی تاثیر رسانه ها (بر آراء مردم) را برعکس این می بیند.

به زعم این دیدگاه، رسانه ها درک مردم از منافع واقعی خود را دگرگون می کنند تا بتوانند مشروعیت ناموجه افکار حاکم بر جامعه را حفظ کنند. فرهنگ گرایان از مفهوم «اثرگذاری» رویگردانند، بعضا از این رو که شمار تصاویر و ایده های فرهنگی را که مخاطبان با آن روبرو هستند (با تضاد و وجوه دو پهلویی که این ها دارند) بیش از حد زیاد می دانند لکن به این علت که اینها در فرآیند کشف رموز آن ها به صورت هویت ها و حالاتی پیچیده از زندگی مردم بازنویسی می شود نیز، هست.( رسانه های فراگیر :349و350)

همان گونه که مکاتب عمده سیاسی از قدرت و تاثیر رسانه ها بر افکار عمومی و مناسبات سیاسی و اجتماعی برداشت خاصی را دارند، مقررات و قوانین هر کشور نیز خواهان محدود کردن دامنه و وسعت این قدرت هستند. تقریبا در تمام قوانین اساسی کشورهای امروز جهان اشاره ای به نقش رسانه ها وجود دارد. ولی این نکته کاملا روشن است که کشورها همه در این باره که این نقش چه باید باشد، متفق الرای نیستند.

در متمم اول قانون اساسی ایالات متحده آمریکا بر این نکته تاکید گردیده که کنگره هیچ قانونی که آزادی بیان، یا آزدی مطبوعات را محدود کند، نباید تصویب کند. در عربستان سعودی، ماده 39 قانون اساسی لازم می شمرد «رسانه ها و بنگاه های انتشاراتی و همچنین سایر وسایل اظهار نظر، احترام سخنان مقالات و قوانین حکومت را رعایت کنند.... انتشار هر چیزی که ممکن است در داخل کشور ایجاد کشمکش یا آشوبی کند یا به زیان امنیت کشور یا به زیان روابط آن با کشورهای خارجی باشد ، طبق قانون ممنوع است.» در قانون اساسی مصوب 1358 جمهوری اسلامی ایران و اصلاحات و تغییرات وتتمیم مصوب 1368 در اصل 24 آمده: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر این که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفضیل آن را قانون معین می کند.»

در بسیاری از کشورها، با تصویب مقرراتی برای شرایط یک پوشش خبری مسئولانه خصوصا نسبت به جریان انتخابات، قوانین خاصی در مورد عملکرد رسانه ها اعمال می شود. برای مثال در آمریکا مقرراتی برای آگهی های سیاسی و در فرانسه قوانینی برای استفاده از تصاویر تعیین شده ای در انتخابات وجود  دارد. در ایتالیا قواعد مشابهی شامل رابطه واحدهای رسانه ای با احزاب سیاسی می شود. در بریتانیا برای کنترل گزارشگران رادیو- تلویزیون گزارش دهنده انتخابات از قانون کمک گرفته شده است، آن سازمان که اکنون ترکیبی از قواعد و شیوه های مختلف کار میان رسانه ها و فرآیند دموکراسی رابطه کاری مشخصی را به وجود آورده است. (R.H.Tawney.Equality 1931:229)

اما با ظهور فناوری های جدید و بین المللی شدن رسانه ها، تولید و مصرف محتوای رسانه ای به فعالتی خارج از مرزهای سیاسی و فرهنگی تبدیل شده است. آن چه که مسلم است این که به سهم این گونه فناوری های بسیار زیادتر از سهم صنایع متعارف می باشد و امروز غول های رسانه ای تبدیل به صاحبان قدرت بین المللی شده اند. در نتیجه تغییرات فنی و سیاستی دیگر مرز کاملا روشنی بین شرکت ها و فعالیت های رسانه ای وجود ندارد و ادغام آن ها به ظهور تدریجی  کارتل های ارتباطی و اطلاعاتی انجامیده است. از آثار این تغییرات و تحولات می توان به مواردی چون:

از بین رفتن فاصله مکانی به عنوان مانع ارتباطی، تضعیف مدل پخش دولتی و عمومی، خصوصی سازی، مقررات زدایی، رواج پخش تجاری، رواج پخش خاص، تکثر کانال ها و محتوای رسانه ها، افزایش امکان انتخاب بهره وران، ضرورت توسعه مواد رسانه ای و.... اشاره کرد.

بنابراین هر چه که رسانه ها به تجهیزات جدیدتر مجهز شوند، طیف وسیع تری از مخاطبان را در اقصی نقاط جهان به دست می آورند و همچنین نظارت بر عملکرد آن ها کمتر و کمتر خواهد شد.

در سال های اخیر فن آوری ماهواره ای این امکان را به وجود آورده که ده ها کانال تلویزیونی برای ایرانیان و دیگر فارسی زبانان در همه جهان برنامه هایی را تولید و پخش کنند که دولت جمهوری اسلامی ایران بارها در واکنش های مختلف نظر مخالف خود را با این برنامه ها اعلام کرده است و با تصویب قوانینی خواستار ممنوعیت استفادع از تجهیزات دریافت ماهواره ای توسط شهروندان ایرانی شده است.

اما آن چه از ظواهر و نیز آمارهایی که نهادهای مختلف در مورد استفاده از ماهواره توسط شهروندان ایرانی به دست می دهد این که نه تنها این قوانین هیچ گونه تاثیری بر کمیت استفاده از آن را نداشته، بلکه امروزه تعداد بی شماری از خانواده های ایرانی بیشترین وقت فراغت خود در منزل را به تماشای برنامه های ماهواره ای پخش شده از خارج مرزهای این کشور می نشینند.

بنابراین با تمام تلاشی که همه دولت ها برای محدود کردن فعالیت رسانه های مختلف انجام می دهند، ولی دستاوردهای علمی نوین هر لحظه از قدرت آن ها برای اعمال این محدودیت ها می کاهد.

در واقع این تلاش ها- از سوی دولت ها- از زمانی شکلی جدی تر به خود گرفته اند که رسانه ها دیگر از وسیله اطلاع رسانی و منبع خبر فراتر رفته و آن ها به کانون های قدرتمند تبدیل شده اند که در شکل گیری جریان امور کشور نقش دارند و در سیاست همپای احزاب، در اقتصاد و تجارت همپای سند یکاها و تشکل های صنفی به نقش آفرینی می پردازند. تاثیر رسانه ها اعم از مطبوعات، رادیو و تلویزیون، اینترنت و غیره بر امنیت ملی در یک کشور، می تواند مثبت و یا منفی باشد.

کمک به افزایش یکپارچگی ملی و همگنی قومی، ایجاد اعتماد مردم به نظام سیاسی و رهبران آن، کمک به افزایش مشارکت سیاسی و حضور مردم در صحنه های سیاسی و اجتماعی برای دفاع از منافع ملی را می توان از موارد مثبت نقش رسانه ها در امنیت ملی دانست. اما از سویی دیگر، ایجاد تشویش درافکار عمومی، ایجاد بی اعتمادی نسبت به نظام سیاسی، افشای اسرار ملی طبقه بندی شده از تاثیرات منفی رسانه ها بر امنیت ملی می باشد.

برای مثال انتشار اسناد فوق سری ارتش ایالات متحده آمریکا در مورد جنــــــگ افغانستان توسط سایت «ویکی لیکز»

Wiki Leaks در جولای 2010 میلادی و در دسترس قرار گرفتن این اسناد توسط میلیون ها کاربر اینترنتی در تمام جهان، باعث بروز واکنش های شدیدی از طرف رییس جمهور آمریکا- اوباما- و مقامات ارشد نظامی و امنیتی آن کشور و همچنین مقام های سیاسی- امنیتی افغانستان گردید.

در یک جمع بندی کلی می توان این گونه بیان کرد که امروزه قدرت رسانه های جهانی با ورود به عصر «انقلاب فناوری اطلاعات» با چرخشی عظیم از رویکرد سنتی خود قدم به عرصه ای پهناور گذاشته که فارغ از هرگونه محدودیت مکانی و زمانی علاوه بر رسالت اطلاع رسانی، نقش پر رنگ و تعیین کننده در جریان سازی های مهم تاریخی برای خود قائل است.

اطلاع و آگاهی از این قدرت سهمگین، بسیاری از دولت ها را واداشته تادر روابط خود با آن ها، تجدید نظر کرده و به آن ها با دیده ای احترام آمیز همراه با نوعی هراس بنگرند. قدرت تاثیر رسانه ها بر افکار و اذهان مردم در طیفی وسیع از آن ها ابزاری ساخته که قدرت هماوردی با قوی ترین ابزار نظامی را دارا می باشد. از این ابزار جدید قدرت با نام «قدرت نرم»*  یاد می شود. 

ادامه دارد...



* Birmingham University Center For Contemporary Cultural Studies.

* Soft Power

نظریاتی در مورد قدرت رسانه ها

نظریه هایی راجع به قدرت رسانه ها قدرت رسانه ها می تواند به راه ها و در زمینه های مختلف زیادی کشف و شناسایی گردد. استیون لیوکز Steven Lukes (1974) کسی است که از «قدرت» یک برداشت مشهور سه بعدی ارائه کرده است. در بعد اول برداشت او، قدرت برای فائق آمدن یک طرف رقابت بر طرف دیگر در یک رویارویی کلی به کار گرفته می شود. نمونه ای از این کشمکش کسب قدرت را می توان در اعمال قدرت ناشی از ذخائر و امکانات، و در شیوه ایستادگی (موفقیت آمیز) شرکت های چند رسانه ای در برابر فشار مقررات کنترل وضع شده از سوی دولت ها برای فعالیت آن ها جستجو کرد و یافت. دومین بعد قدرت از نظر لیوکز، قدرت به حاشیه راندن دیدگاه هایی خاص، یا قدرت طرح ریزی دستورکاری به سود یکی از دو رقیب یا قدرت ایجاد این احساس که یکی از دو طرف درگیر رقابت ، ارزش یا مشروعیت کمتری از طرف دیگر دارد .. رسانه ها غالبا متهم به اعمال این نوع قدرت در گزارش های خود می شوند. در بسیاری از موارد آن ها اعتصاب کنندگان را با «نظم نرمال» جامعه بیگانه و آن ها را «ایجاد اختلال» در زندگی مردم عادی می نمایانند. کاری می کننذ که اتحادیه های کارگری غیر دموکرات و همکاری نکننده شناخته شوند، کاری می کنند که آن ها در قیاس با مدیران کارخانه، شایسته «احترام» کمتری باشند. این دو نوع قدرت، در موارد در میان بودن نزاع گروه هایی رقیب و مسائلی قابل شناسایی، نظیر مورد نزاع دولت ها، رسانه های فراگیر، و در مورد نزاع مدیران یک صنعت با کارگران آن به کار گرفته می شود. اما وی این ملاحظه را نیز می کند که قدرت در جاهایی هم که برخورد منافعی وجود نداشته باشد و میان مدیران و کارگران یک قرارداد همکاری وجود داشته باشد، می تواند به کار گرفته شود، هر چند که در عمل، در پایان، یکی از دو طرف این قرارداد مرضی الطرفین، خود را به زیان خویش و به سود (طرف دیگر) در وضعی بدتر از وضع او می یابد. این بعد از قدرت توافق آراء کاذبی به وجود می آورد، کاذب به این معناست که مردم اگر از «منافع حقیقی» خود آگاه می بودند، آن وجه آن قادر به جلب نظر موافق آن ها نمی گردید. وضع به گونه ای است که قدرت رسانه ها ارجحیت های سیاسی مردم را طوری شکل می دهند که مردم دیگر خواهان چیزی ضد آن چه در زمان نبودن تحت تاثیر رسانه ها خواهان آن بودند، می شوند. مردم، بدین سان، خود را وابسته به ارزش ها و سازمان هایی سیاسی می کنند که عملکرد واقعی آن ها به زیان منافع آن هاست. این مورد، اعمال قدرت نوع گفتمانی است. (رسانه های فراگیر:337و338)

دیپلماسی عمومی

دیپلماسی عمومی ونقش رسانه ها درآن

نقش رسانه ها در امر دیپلماسی دولت ها بسیار آشکار و همچنین پیچیده است. فرآیند تصمیم گیری توسط دولت ها تابعی از متغیر اثرگذاری رسانه ها می باشد. زمانی که رویدادی در صحنه بین المللی اتفاق می افتد، رهبران سیاسی آن واقعه را از طریق رسانه ها دنبال می کنند. این اطلاعات از طریق ترکیب تصاویر پردازش می شوند و از طریق سیاست یا فرآیند ساخت تصمیم دنبال می شوند. مشاوران رسانه ای و کارشناسان روابط عمومی در این جریانات دخالت کرده و مشارکت می کنند؛ مقامات رسمی با آن ها مشورت نموده و نظرات و عقاید آنان را مورد بررسی و رسیدگی قرار می دهند.( زهرا خرازی آذر 1388:51)

امروزه دیگر، تلویزیون، مطبوعات و غیره تنها به مثابه کانال ارتباطی مطرح نیستند بلکه آن ها نقش مهم تری را در فرآیندها و جریانات بازی می کنند. آن ها در محیط تصمیم گیری دارای نقشی به مراتب تعیین کننده تر از قبل هستند. محیطی که نباید تنها در مرحله ورودی فرآیند مورد نظر قرار گیرد، بلکه باید بیشتر به عنوان بافتی کلی و به مثابه محیطی خروجی که رهبران، خط مشی ها را در آن تعیین می کنند در نظر گرفته شود. (Entman, 1991: 41)

امروزه مقام و موقعیت یک کشور در جامعه جهانی، جایگاه آن در سلسله مراتب جهانی با قابلیت دیپلماسی رسانه ای آن کشور گره خورده است. اگر یک کشور بخواهد در عرصه بین المللی به جایگاهی رفیع دست یابد و نقش موثری ایفا نماید، باید بتواند دیپلماسی رسانه ای هماهنگ و موثری را به اجرا درآورد.

به اعتقاد «یوهان گالتونگ» Youhan Galtong امروزه دیپلماسی رسانه ای* یک جزو پیوسته از ساختار قدرت جهانی در سیاست خارجی معاصر است، زیرا اصولا وجود سلسله مراتب در روابط بین الملل حاکی از وجود برتری رسانه ای است .(جنگ نرم ویژه جنگ رسانه ای 1383:53)

توانایی یک کشور در به کار گیری رسانه های بین المللی به منظور نشان دادن موقعیت و منزلت «قدرت» خود و یافتن جایگاهی مناسب در سلسله مراتب سیاسی جهان و در واقع ایجاد تصویر بین المللی مطلوب که حاکی از هویت ملی برتر آن کشور است، اهمیت بسیاری دارد.  op.cit. p:46)  ،Bosabebo (

اساسا جهت گیری سیاسی مسلط در یک جامعه بر روابط میان رسانه ها، دولت و ویژگی های دیپلماسی رسانه ای تاثیر می گذارد. موسسات رسانه ای در چارچوب پارامترهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی عمل می کنند و بدین ترتیب بازتاب سمبلیک عقاید فلسفی جامعه هستند. به همین دلیل است که در بسیاری از نظام های اقتدارگرا، دولت ها سعی در تملیک و در اختیار گرفتن رسانه ها دارند آنها با آگاهی از قدرت تاثیر گذاری رسانه ها بر افکار و آرائ مردم ، هرچه بیشتر سعی در به کارگیری یکسویه آنها دارند . در واقع در چنین نظام هایی- اقتدارگرا- رسانه ها کارکردی یکجانبه داشته و تنها وسیله ای برای توجیه اعمال حکومتها و القاء خواست آنها در بین مردم خویش می باشند .

کشور اتحاد جماهیر شوروی سابق و یا آلمان نازی در استفاده ابزاری از رسانه ها و تبدیل آن ها به بلندگوی تبلیغاتی خود از نمونه های بارز این گونه نظام ها بودند .

همچنین طی سال ها، در دوران تبعیض نژادی (آپارتاید) دولت آفریقای جنوبی از خدمات شرکت های قدرتمند روابط عمومی در ایالات متحده آمریکا که تصویر تیره کشور آن را پاک نشان می دادند، بهره گرفت. حتی پیش از جنگ خلیج فارس، دولت کویت شرکت «هیل وتالتون» را که یک شرکت قوی در امور روابط عمومی در آمریکا بود استخدام کرد تا به منظور تهییج افکاری عمومی آمریکا که نسبت به عملیات نظامی علیه عراق بی تفاوت بودند، تصویری هیولایی از صدام حسین ارائه نمایند. )پیشین :55)

اما تصور این که تنها رژیم های اقتدارگرا مثلا در خاورمیانه و آفریقا فقط رسانه ها را در جهت  اهداف دولتی به کار می گیرند  چیزی بیشتر از یک تصور ساده انگارانه نیست. در نظام های سیاسی آزاد، فرض بر این است که رابطه میان رسانه ها و دولت با گرایش های متخاصمانه همراه می باشد و رسانه ها از نظر نئوریک به عوان ناظر و رکن چهارم دموکراسی هستند و انتظار می رود که به نفع عموم بر فعالیت های دولت نظارت نمایند.

اما در واقع همان گونه که «برنارد کوهن»* نیز می گوید در آمریکا، قدرت سیاسی پراکنده است و رسانه ها به مجموعه هایی از اهداف متعدد خدمت می کنند. در این کشور، مطبوعات برای حفظ موقعیت صاحبان مختلف قدرت، در جای جای این سیستم مورد استفاده قرار می گیرند. (همان:57) ارتباط تنگاتنگ بین صاحبان رسانه های بزرگ و صاحبان قدرت سیاسی در آمریکا وضعیت پیچیده ای را به وجود آورده که کشف این ارتباط و آن هم تنها از طریق دیدن تولیدات رسانه ای کاری بس دشوار است. زیرا که رسانه ها امروز برای القاء افکار صاحبان قدرتمند خود از جدیدترین و کاملترین شیوه های روانشناسی و تبلیغاتی استفاده می کنند که آن پیام را برای هر بیننده ای باور پذیر می سازد.

ارائه اخبار گزینشی، جلوگیری از انتشار خبر، دروغ پردازی، واژگون کردن واقعیت، سیاه نمایی، چهره سازی، تخریب شخصیت، بزرگ نمایی و صدها شگرد دیگر، از ابزارهایی است که رسانه های آمریکایی در چند دهه اخیر بر علیه دیگر کشورها و چهره های سیاسی آن ها استفاده کرده و فضایی را در محیط داخلی و بین المللی ایجاد نموده اند تا بدین وسیله حداکثر بهره برداری را در جهت منافع خود به دست آورند.

برای مثال طی تهاجم نظامی آمریکا به گرانادا در سال 1983 م. هیچگونه اخباری راجع به آن منتشر نگردید و خبرنگاران تنها زمانی اجازه ورود به آن کشور را یافتند که جّو، امن و آرام شده بود. پس از آن رسانه ها انتلافی با حمایت دولت بین خود به وجود آوردند که طی آن دولت کنترل شدیدی را بر اطلاعات منتشره از سوی یک گروه منتخب از روزنامه نگاران که اجازه دسترسی به سربازان خط مقدم را داشتند، اعمال می نمود و این گروه هم، اطلاعات را میان سایر هیات های مطبوعاتی پخش می کردند.

با توجه به توان رسانه های بین المللی در مشروع جلوه دادن مبارزات سیاسی، دیپلماسی رسانه ای از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بسیاری از رسانه ها برای جلوگیری از حرکت های انقلابی مردم دیگر کشورها و مخدوش نمودن چهره رهبران آن ها با استفاده از واژه هایی مانند تروریست، حرکت ضد آزادی، حرکت های ضد دموکراتیک و... سعی در قلب واقعیات می نمایند و بر وضعیت و جایگاه آن ها در سطح بین المللی و جهانی تاثیری منفی می گذارند. زمانی که رژیم «سوموزا» دیکتاتور نیکاراگوئه در دهه 70 م. بر سر قدرت بود دولت و رسانه های ارتباط جمعی آمریکا به هیچ وجه نگران دموکراسی در آن کشور نبودند.

اما هنگامی که انقلابیون «ساندنیست» به پیروزی رسیدند و سوموزا را سرنگون کردند، آژانس های خبری بین المللی غرب، «کنتراها» را  که علیه دولت «ساندنیست» می جنگیدند، «مبارزان آزادی خواه» می نامیدند و در مقابل، از دولت «ساندنیست» با برچسب «کمونیست» یاد می کردند. یا «جوناس ساوبمبی»، رهبر شورشیان «یونیتا» که با دولت چپ گرای حاکم برآنگولا می جنگیدند، به دلیل این که رسانه های بین المللی با نظر دولت های غربی از الفاظ «رزمنده آزادی خواه» و یا «مبارز ضد کمونیست» در مورد او استفاده می کردند، توانست مشروعیتی جهانی کسب نماید. (آنابل سربرنی1370:18)

دولت آمریکا آن چارچوب ائتلاف- شکل گرفته در نبرد گرانادا- را در جنگ خلیج فارس نیز به کار گرفت. چنین ائتلافی از این جنبه قابل تشخیص بود که خبرنگاران در طول جنگ خلیج فارس برای دستیابی به اطلاعات خط مقدم به طور قابل ملاحظه ای به بیانیه های مطبوعاتی و منابع رسمی متکی بودند. (جنگ نرم ویژه جنگ رسانه ای1383:57) پس از تهاجم عراق به کویت، آمریکا و متحدانش به تکاپو افتادند و به شدت به صدام اولتیماتوم دادند. با توجه به تجارب منفی گذشته در مور پوشش خبری منفی از وقایع خارجی و حضور نظامیان آمریکا، خصوصا در مورد جنگ ویتنام*، با نزدیک شدن پایان مهلت داده شده به عراق برای خروج از کویت و احتمال وقوع جنگ در منطقه، پنتاگون دستورالعمل ها و مقررات رسمی زمان جنگ را به رسانه های جمعی ابلاغ کرد. (ارتباطات فرا ملی و جهان سوم 1374:17،18) این مقررات ویژه که محدودیت هایی را در ارسال گزارش های جنگی پیش بینی میکرد در حقیقت شامل تمام خبرگزاری هایی می شد که مایل بودند از جبهه نیروهای چند ملیتی کسب خبر کنند. قوانین آمریکا بدون شک تصمیم قاطع فرماندهان نظامی آن کشور بود تا کنترل پوشش مطبوعاتی را آن طور که در جنگ ویتنام اتفاق افتاد، از دست ندهد.(روزنامه همشهری19/3/1381صفحات اندیشه)



* Media diplomacy  

                                                                                                                                                                                                                                                                                              Bernard Kohen                                                                                                                                                 *                    

* : دیپلماسی رسانه ای دولت آمریکا نتوانست از تاثیر تصاویر وحشتناک تلویزینی، که دختر 8 ساله ویتنامی را در حال فرار ناامیدانه از بمب ناپالم که به طور برهنه می دوید و یا آن سرباز ویتنامی که پس از اسارت سریعا در خیابان اعدام می شد، جلوگیری کند.( بررسی مختصر مطبوعات ایتالیا، مجله سیاست خارجی سال دهم، شماره 2، 1375: ص 651 .)

قدرت رسانه ها

 "این مطلب بخشی از یک پژوهش کامل در باب تاثیر رسانه های خارجی و به ویژه تلویزیون فارسی بی بی سی و voa در جریانات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن در ایران می باشد که توسط اینجانب و با تحقیقات فراوان چه به صورت میدانی ، کتابخانه ای ، رسانه ای  و ... انجام پذیرفته و مدارک آن همگی به ذکر نام اینجانب به عنوان نگارنده و پژوهشگر و صاحب امتیاز در ارگانی رسمی موجود می باشد  .لذا  از همه ی عزیزانی که قصد استفاده از این سلسله گفتار را  به هر شکل چه به صورت کتبی ، خلاصه ، گزیده و ...را دارند تقاضا می کنم تا فقط با ذکر منبع این کار را انجام دهند." 

قدرت رسانه ها

هم اینک رسانه های جهانی، در جریان سازی های خبری- تحلیلی، اغلب اوقات در یک هماهنگی با یکدیگر، به تولید محتوا بر طبق منافع و اهداف یا بالعکس علیه اشخاص، گروه ها، اصناف، احزاب و دولت های داخلی و خارجی می پردازند(زهرا خرازی آذر :1388)؛ لیکن با توجه به فراگیر شدن و دسترسی آسان از طریق اینترنت، تجهیزات ماهواره ای و غیره به این رسانه ها از سوی قشر وسیعی از مردم، نمی توان از تاثیر  آن ها بر افکار و رفتار عمومی به سادگی صرف نظر کرد.( همان :144)

به کار گیری گسترده جهانی فن آوری های نوین ارتباطات و اطلاعات و همزمان، توان تصور فضای به شدت رقابت آمیز  میان تعداد رو به تزاید رسانه های امروز در گسترده های مختلف محلی، ملی و جهانی جایگاه خاص و ویژه ای برای آن ها ایجاد کرده و باعث شکل گیری نظریه های مختلفی در باب تاثیرگذاری و قدرت آن ها در عرصه های سیاسی و اجتماعی گردیده است.

با توجه به آراء بسیاری از تحلیل گران سیاسی، امروزه رسانه ها جایگاهی رفیع در شبکه های جهانی برای خود ایجاد کرده اند. آن ها با بهره گیری از جدیدترین فناوری های ارتباطاتی با کمترین زمان ممکن به جابجایی اخبار از یک نقطه به نقطه دیگر جهان مشغولند. این توانایی بی نظیر در کسب اخبار و اطلاعات و فرآوری آن و سپس انتقال آن ها به تمامی نقاط جهان قدرتی را به آن بخشیده که تصور هر گونه فعل و انفعال در رفتارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... بدون در نظر گرفتن تاثیر رسانه ها، شاید خیالی خام و دور از هرگونه پایه  علمی و  عملی باشد.

آن ها این توانایی را دارند که سرنوشت رجال سیاسی و آرمان های آن ها را تعیین کنند. همچنین رسانه ها بر کار دولت ها و گروه های رای دهنده به آن  ها اثر می گذارند و شاید از این نظر باید آن ها را در زمره نهادهای سیاسی دیگر مانند پارلمان ها، نهادهای اجرایی، حکومت ها و احزاب به شمار آورد.( همان :29)

«مک لوهان»* دانشمند کانادایی در نظریه خود، تاریخ بشر را به سه دوره یعنی: عصر فرهنگ شفاهی، عصر تمدن چاپی و عصر تمدن الکترونیک تقسیم می کند. در عصر الکترونیک، قدرت در دست صاحبان تلویزیونی و شبکه های کامپیوتری و ماهواره هاست. (مهرداد1380:158،159 )

*Mc Lohan

در جایی دیگر نیز «آلوین تافلر» تمدن بشری را به سه مرحله تقسیم می کند که شامل: مرحله کشاورزی، مرحله صنعتی و مرحله فراصنعتی یا عصر ارتباطات و اطلاعات است. در عصر فراصنعتی ، قدرت در دستان کسانی است که شبکه های ارتباطی و اطلاعاتی  را در اختیار خود دارند. (تهدیدات رسانه ای 1388:29)

در واقع می توان اینگونه بیان کرد که قدرت رسانه ها، قدرت حاصل از دسترسی آن ها به ذخایر یا امکانات است. اعمال این قدرت گفتمانی در مردم عادی یک احساس مشترک کلی به وجود می آورد و نیز کنترل بر رسانه ها توسط شرکت های بزرگ چند رسانه ای و تاثیر آن ها بر صاحبان منافع یا دارندگان هویت هایی خاص، این توانایی را برای آن ها رسانه ها- ایجاد می کند تا بر کارهای دولت و کشور اثر بگذارند.

این شکل قدرت، نماینده قدرت چانه زنی شرکت های بزرگ رسانه ای در معاملات خود با دولت و نهادهای دیگر کشور است.

دولت ها به رسانه ها برای خدمات زیرساختاری آنها (کسب خبر و اطلاعات و به چرخش در آوردن آن ها در کشور) و به خاطر کارآفرینی که با بخشی از درآمدهای خود می کنند، احتیاج دارند.( جریان شناسی رسانه های بزرگ1388:40) همچنین رسانه ها به مراتب نقش ابزار تبلیغات سیاسی- دیپلماتیک دولت ها را بازی کرده اند. آن ها با دفاع از سیاست خارجی و با ارزش گذاری و ارزش سازی، القاء پیام و برجسته سازی، نسبت به مشروعیت بخشی به سیاست های حکومتی و رساندن پیام های دست اندرکاران دیپلماسی کشورها به افکار عمومی جهانی، نقش توجیه گر افکار عمومی را در عرصه سیاست خارجی ایفا می کنند. این گونه است که کشوری مانند ایالات متحده آمریکا در راستای دیپلماسی رسانه ای خود و در جهت نوعی سلطه سیاسی و فرهنگی بر سایر کشورها به ویژه کشورهای جهان دوم و سوم از طریق آژانس اطلاعاتی خود و با ایجاد و هدایت شبکه های جهانی اطلاع رسانی، جو موافق خود را به خصوص پس از پایان جنگ جهانی دوم در سطح جهان فراهم ساخت. این کشور با تاسیس شبکه های رادیو و تلویزیونی مختلف مانند صدای آمریکا، رادیوی اروپای آزاد، رادیو آزادی و... توانست تا حد زیادی چهره ای مثبت از شیوه زندگی آمریکایی( American styl life)  در اذهان مردم دنیا به وجود آورد.

بدین گونه استفاده از تبلیغات و رسانه ها در جهت توجیه دیپلماسی عمومی دولت ها چه در محیط داخلی و چه در روابط بین المللی به ابزاری کارآمد و موثر تبدیل گشته و هر چه دسترسی به اطلاعات و اخبار توسط دولتی بیشتر باشد از قدرت تاثیرگذاری بالاتری برخوردار می گردد.

شاید به همین دلیل «دونالدراامسفلد» وزیر سابق دفاع آمریکا در سخنرانی ژانویه سال 2006 در شورای روابط خارجی صراحتا اعلام می کند که «بعضی از حیاتی ترین نبردهای آمریکا اینک در اتاق های خبر در جریان است». (همان:46)

امروز همگان بر این نظر اتفاق دارند که بازی سیاسی به نحو فزاینده ای در فضای رسانه ها انجام می گیرد. هر چند این بدان معنا نیست که می توان کل سیاست را به تاثیرات رسانه ای تقلیل داد یا آن که نتایج سیاسی بر ارزش ها و منافع تاثیری ندارد. اما بازیگران سیاسی با هر جهت گیری، در بازی قدرتی حضور دارند که از طریق و توسط رسانه ها انجام می شود. این بازی قدرت در کل سیستم رسانه  ای که هر روز از تنوع بیشتری برخوردار می شود جریان دارد. (کاستلز: 551)

«کاستلز» معتقد است که رسانه ها هیچ کدام به خودی خود نمی توانند نتایج سیاسی را تعیین کنند، زیرا سیاست رسانه ای عرصه ای تناقض آمیز است... و گاهی عواقب غیر منتظره ای به بار می آورد.» (همان: 381) اما نکته اساسی این است که بدون حضور فعال رسانه ها، برنامه ها یا مقامات سیاسی بختی برای کسب حمایت وسیع ندارند.

سیاست رسانه ای تمام دنیای سیاسی نیست اما تمام سیاست ها باید از طریق رسانه ها بر فرآیند تصمیم گیری اثر بگذارند. (همان: 382)

از آن جایی که دولت های سراسر جهان خواهان جهانی شدن اندیشه ها و فرهنگ خود هستند و رسانه های جهانی دست افزار آن ها در این رابطه می باشند بنابراین اکثر آن ها- دولت ها- هنوز رسانه های مهم را کنترل می کنند و نیز برای خود رسانه هایی دارند و همچنین وسایل تاثیرگذاری بر رسانه ها را در اختیار دارند.

رسانه ها همان قدر که توانایی اثرگذاری بر فرآیند تصمیم سازی در عرصه خارجی را دارند، توانایی نشر و تبلیغ تصمیمات سیاسی خارجی در محیط داخلی و خارجی را هم دارند. آن ها از یک سو به مثابه یک منبع ورودی برای تصمیم گیری عمل می کنند و از سوی دیگر به عنوان متغیری که رهبران باید هنگام اتخاذ تصمیمات و اعلان و پخش آن ها توجه کافی به آن ها داشته باشند، عمل می کنند. بدین ترتیب است که نخبگان سیاسی در تصمیم گیری ها توجه شان را به محیط رسانه (داخلی و خارجی) معطوف می دارند.(همان:54)

فناوری های جدید، تولید و مصرف محتوای رسانه ای را به فعالیتی خارج از مرزهای سیاسی و فرهنگی تبدیل کرده است. مطمئنا سهم این گونه فناوری ها بسیار زیادتر از سهم صنایع  متعارف شده است. در سال های گذشته این سهم سالیانه بیش از ده ها هزار میلیارد دلار بود. امروز افراد یا غول های رسانه ای و نیز شرکت های غول آسا تبدیل به صاحبان قدرت بین المللی شده اند. برخی از صاحبان شرکت های مهم جهانی از افرادی چون : «روپرت مرداک»،

«تد ترنر» و «بیل گتیس» و نیز شرکت هایی مثل «CNN» و «AT & T» و «BT» تنها مثال هایی از این نوع قدرت های جهانی هستند.

به دلیل تکثر کانال ها و ظهور رسانه های جدید، وضعیت انحصاری مدل پخش رادیویی- تلویزیونی دولتی و عمومی تا حد زیادی از بین رفته است و این سازمان ها ناچار به رقابت در فعالیت های خود هستند تا بتوانند مخاطبان را از جذب شدن به رقبای داخلی و خارجی باز  بدارند. (سید وحید عقیلی،1386)

به لطف پیشرفت های شگرف در عرصه فن آوری اطلاعات و امکان دستیابی به آخرین اخبار در کوتاه ترین مدت، دیگر دولت ها یگانه منبع انتشار خبر ،آن گونه که به مصلحت آن ها باشد نیستند و هر خبری در هر گوشه ای از جهان پیش از آن که از فیلترهای دولتی و با صلاح اندیشی و انتخاب و احیانا سانسور آن ها اجازه نشر داشته باشد، توسط ابزارهایی چون اینترنت، شبکه های ماهواره ای، موبایل و... حتی به وسیله افراد عادی در دسترس همه جهانیان قرار می گیرد. برای مثال در وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، تمام اتفاقات از جمله صحنه راهپیمایی ها، درگیری ها و اعتراضات خیابانی به صورت زنده و یا با تفاوت زمانی بسیار کوتاه بر روی بسیاری از کانال های ماهواره ای و همچنین «فیس بوک»، «توئیتر» و دیگر شبکه های اطلاع رسانی ماهواره ای و اینترنتی در مقابل دیدگان جهانیان قرار گرفته بود.

حال به یمن همین پیشرفت ها و رشد و توسعه فنی (به ویژه در محیط چند رسانه ای اینترنت) مرزهای بیش از این روشن بین رسانه های مختلف نوشتاری، صوتی و تصویری از بین رفته است. مخاطبانی که در گذشته امکان انتخاب بسیار محدودی داشتند در مدت بسیار کوتاه یک دهه ای در برابر سیل عظیمی از انواع محتواهای ارائه شده توسط شرکت های داخلی و خارجی فرا گرفته اند.

همین دسترسی آسان و خصوصا «بی واسطه» به جریان اخبار و اتفاقات، دولت ها را مجبور ساخته تا در اتخاذ تصمیمات خود در رابطه با مسائل داخلی و همچنین بین المللی با وسواس بیشتری عمل نمایند. امروزه سّری نگاه داشتن یک خبر توسط یک دولت و یا استفاده ابزار گونه از آن در زمانی دیگر، نه چندان کارآیی نداشته بلکه با انتشار آن توسط دیگر رسانه ها، آن دولت مجبور به اتخاذ موضعی منفعل در برابر آن می گردد.

انتشار اخبار مربوط به زندان «گوانتانامو» و جریانات واقع در آن به همراه فیلم ها و عکس هایی از اعمال شکنجه توسط سربازان آمریکایی بر علیه زندانیان، موجی از اعتراضات گسترده بین المللی را بر علیه آمریکا به وجود آورد. همین امر باعث شد تا «باراک اوباما» کاندیدای حزب دموکرات با قول به برچیدن آن زندان در صورت انتخاب وی به مقام ریاست جمهوی از آن به عنوان حربه ای بر علیه کاندیدای حزب جمهوری خواه استفاده کند. امروزه کنش های سیاسی که از دستاوردهای جمع است، تنها به خواست مردان عاقل و روشنفکری که ممکن است برای این کار تربیت شده یا نشده باشند حاصل نمی شود، بلکه نفوذ رسانه ها در همه ارکان جامعه، سیاست را به امری همگانی تبدیل کرده و آن را از انحصار نخبگان و سرآمدن جامعه خارج ساخته است. در واقع رسانه ای شدن سیاست یا همان سیاست رسانه ای، به این معناست که نهادهای سیاسی به طرز فزاینده ای به رسانه ها وابسته اند و به کمک رسانه های جمعی شکل می گیرند. این نظریه قائل بر این است که رسانه ای شدن سیاست مبتنی بر این ملاحظات است که رسانه های جمعی، محتوای سیاسی تولید می کنند و با روندهای سیاسی تداخل دارند . عده ای حتی بر این عقیده اند که مشروعیت اعمال قدرت به طرز فزاینده ای ممکن است در توان کنشگران سیاسی در برقراری ارتباط از طریق رسانه ها نهفته باشد. در واقع رسانه ای شدن سیاست روندی است که شامل بازیگران سیاسی، رویدادهای سیاسی و گفتمان سیاسی می شود. در جهان جدید و در متن سیاست دموکراتیک، دسترسی به نهادها و مناصب حکومتی بستگی به توان بسیج اکثریت آرای شهروندان دارد. در این جوامع مردم اساسا از طریق رسانه ها به خصوص تلویزیون اطلاعات کسب می کنند و عقیده و دیدگاه سیاسی خود را شکل می دهند. بنابراین بهترین شکل تاثیرگذاری بر افکار و آراء مردم توسط احزاب و فعالین سیاسی، استفاده از رسانه ها می باشد.

در جریان آخرین انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، کاندیداهای ریاست جمهوری و احزاب آن ها با استفاده از شبکه های بزرگ رسانه ای آن چنان فضای تبلیغاتی در سراسر کشور برپا کردند که خواسته و یا ناخواسته همه جریانات سیاسی و اجتماعی همگی در سایه آن قرار گرفت. هر کاندیدا با در اختیار داشتن چندین مشاور و متخصص امر تبلیغاتی و انتخاباتی که بسیاری از آن ها از میان اصحاب رسانه ها انتخاب می شوند با جدیدترین روش ها با استفاده ابزاری از رسانه ها سعی در به دست آوردن و کسب حداکثری آراء به نفع خود عمل کردند. در همین دوره «باراک اوباما» با فرستادن هزاران ایمیل برای اشخاص و تماس مستقیم از طریق تلفن همراه( موبایل) به اقدامی بدیع در به کار گیری از این ابزار متوسل شد.

امروزه رسانه های گروهی، بخشی از زندگی سیاسی و جزو جدایی ناپذیر آن هستند. این وسایل چنان که یکی از ابزراهای اصلی حکومت اند، بر تصمیم های سیاسی حکام و زمام داران نیز اثر می نهند. روزنامه ها و مجله هایی مانند تایمز، نیوز ویک، واشنگتن پست، گاردین، لوموند، روی میز سیاستمداران دنیا به چشم می آیند و بی گمان بر تصمیم گیری های آن ها تاثیر می گذارند .(تهدیدات رسانه ای، 1388:31).

اما رسانه های گروهی بیش از آن که بر تصمیم های هیات حاکه تاثیر بگذارند، یکی از ابزارهای مهم آنانند. این وسایل از عوامل اصلی جامعه پذیری سیاسی اند و حکومت ها از آن ها برای پدید آوردن همگونی و نیز جهت دهی افکار عمومی و هماهنگی نظریه های توده مردم نسبت به نظام سیاسی سود می جویند.

در صحنه پیکار سیاسی و کوشش برای کسب قدرت سیاسی، رسانه های ابزاری شگرف و کارآمدند. این کارآیی در صحنه مبارزه های انتخاباتی جلوه ای دو چندان دارد.

سیاستمداران وضع خود را با وضع رسانه هایی که بر روی آن ها حساب می کنند، تطبیق می دهندآن ها برنامه مبارزات و شیوه کار خود را همخوان با وضع و شرایط رسانه ها پی ریزی می کنند. برنامه های آن ها طوری زمان بندی می شود که با ضرب الاجل های روزنامه نگاران «جور» در بیاید ؛ فعالیت های آشکار آن ها، طوری که بر روی پرده تلویزیون خوب به نظر آیند، ترتیب می یابند و از همه مهمتر اینکه سیاست برای گنجیدن درست در رسانه، قالبگیری می شود. (جان استریت1384:15) همه این ها نشان از همان جایگاه رفیع رسانه ها در شبکه های جهانی که برای خود ایجاد کرده اند دارد.

اما در این نیز شکّی نیست که رسانه های فراگیر جدید، کار را برای سرویس دولتی پخش برنامه به روش کنونی، دشوارتر می کنند. با افزوده شدن بر شمار کانال ها، مفهوم «عامه» یا «توده مردم» هم ،در حال بازسازی شدن به صورت توده های مخاطبی با منافع و علائقی خاص است. تلویزیون های دیجیتال ماهواره ای این قابلیت را دارا هستند که بیش از 200 کانال را برای استفاده در اختیار خانواده ها قرار دهند و آن ها دیگر در معرض یکسویه اخبار داخلی نیستند و اکنون می توانند نسبت به ترجیحات خود آن کانال هایی را انتخاب کنند که تاپیش از این وجود نداشتند. اکنون یکسان سازی از طریق بسط و انتشار ایدئولوژی دولتی جای خود را به تکثر فزاینده استفاده از ماهواره ها داده. پخش برنامه از سوی دولت ها در اصل تلاش برای پرداختن به تفاوت های میان مردم به خواص و عوام بودن آن ها، بود. در یک کانال و برنامه واحد، یا در شمار کمی کانال، سلیقه های مختلف کمتر مطرح می گردیدند. ولی اکنون با تنوع بی شمار برنامه های ماهواره ای، هر سلیقه ای قادر است تا برای خود کانال هایی را بیابد. کانال هایی که دولت های محلی و ملی هیچ نقشی در پخش برنامه های آن ها ندارند.

در نتیجه اگر یک رسانه به خصوص به طور قطعی به یک موضوع سیاسی آشکار پیوسته باشد یا انواع به خصوصی از اطلاعات را مکتوم بگذارد، مخاطبان خود را محدود به اقلیت نسبتا کوچکی خواهد ساخت و نخواهد توانست در بازار رسانه ها سودی به دست آورد و نمی تواند از منافع متعدد جریان های متکثر موجود بهره گیری کند. بدین دلیل بسیاری از رسانه های دولتی که جهتی یک سویه و فقط در جهت منافع دولتی دارند در شرایط کنونی و با توجه به تعداد فراوان رسانه های فراملی، از اقبال چندانی در جذب مخاطب در بین مردم کشور خود ندارند.

چگونه در جهانی که حتی با یک گوشی تلفن همراه- موبایل- امکان ارسال هر خبر و تصویری به آن سوی دیگر آن- جهان- وجود دارد، می توان از مردم، این انتظار را داشت که خود را محدود به تنها چند کانال تلویزیونی محلی یا ملی کنند؟

دسترسی اکثر مردم به وسایل ارتباطی جدید خصوصا اینترنت و ماهواره نه تنها عطش کسب اطلاعات و آگاهی را در آنان سیراب نکرده، بلکه حلاوت و تازگی این اطلاعات تازه، هر دم آن ها را برای دریافت آن مشتاق تر می نماید. دسترسی لحظه به لحظه به اطلاعات جدید از هر نقطه از جهان نه تنها مرزهای مکانی را نابود ساخته بلکه بعد زمان را نیز از بین برده و انسان امروزی فارغ از هر مانع مکانی و زمانی خود را آزاد و حاضر و شریک در وقایع جاری می بیند. از این رو جهانی- محلی شدن رسانه ها و ارتباطات سایبر به مثابه  ملیت زدایی و دولت زدایی از اطلاعات در نظر گرفته می شود . دو روندی که در حال حاضر تفکیک ناپذیر هستند.

ادامه دارد ...